رباعی

می دونستی ؟ که تورو یه آسمون دوست دارمنمی دونی، اما تا مرز جنون دوست دارمقسم دروغ نمی خورم خودت خوب می دونیخدا شاهده به اندازه جون دوست دارمروی دیواره دلم کنار اسمت خوشگلتاین خط واینم کلاه زر نشون دوست دارمدیگه آب از سرمن گذشته ، فرقی ندارهحالا خود دانی میخوای بمون ،نمون ، دوست دارمحیف، نمی زاری که حرف دلم وجار بزنمهی میگی : نگو جلوی این واون دوست دارممثه طرح زوج وفرده برای همین ، یه بارمن میگم عاشقتم ، یه درمیون دوست دارمعلی شکاری رباعی...ادامه مطلب

می دونستی ؟ که تورو یه آسمون دوست دارم نمی دونی، اما تا مرز جنون دوست دارم قسم دروغ نمی خورم خودت خوب می دونی خدا شاهده به اندازه جون دوست دارم روی دیواره دلم کنار اسمت خوشگلت این خط واینم کلاه زر رباعی...ادامه مطلب

رباعی...

حرف دلم زیاد ولی طاقتم کم استبی تو بساط گریه برایم فراهم استپاییزیم ، قبول نداری؟ نگاه کناردیبهشت های من اردی جهنم استتدبیر نیست فاصله های میان ماخودکرده هانوشته شده ،پای آدم استازروی تیغ می بردم راه چشم توایمان وکفرمن همه بسته به این دم استتقصیر گاه آمدنت هاست خوب مننبضم سرقرار اگر نامنظم استازبسکه دیرفرصت دیدار می رسدتغییر شکل ظاهری ما مسلم استمویت سیاه ترشده ، قدت بلندترمویم سفیدترشده وقامتم خم استازاین طرف که خیر ندیدیم وبدگذشتازآن طرف چه گویمت، الله اعلم استعلی شکاری+ نوشته شده در  دوشنبه شانزدهم مرداد ۱۳۹۶ساعت 18:44  توسط علی شکاری   |  رباعی...ادامه مطلب

میدونم اینوکه قلبتمسیره پرترافیکهته رویاته معلومهیه بن بسته ، که تاریکهمیون قصه دنیاپری باش وهیولا... نهخدایی باطنت پاکهبیا زن باش وکالا... نهقبول کن، آخه درشأنتلباسی که می پوشی نیستنت باغ گله اماتوجات توگل فروشی نیسهمونایی که می دونیباهات یه رنگ و هم خوننکنارهم که جم میشنتوروهمخوابه میخوننیه وقتاخیلی تنهاییبشین وخوب خلوت کنبدون سکوی معراجیبیا شیطون ولعنت کنمواظب باش همشیرهچشای هرزه بسیارنواسه یک شب تورومیخواندروغی دوستت دارنعلی شکاری+ نوشته شده در  سه شنبه هفدهم مرداد ۱۳۹۶ساعت 23:11  توسط علی شکاری   |  رباعی...ادامه مطلب

رباعی...